English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6226 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
anti U مخالف علیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in personam U علیه شخص خاصی علیه انسان
antisocial U مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
conning U بر علیه
pro and con U له و علیه
con U بر علیه
conned U بر علیه
v U علیه
pros and cons U له و علیه
cons U بر علیه
against U علیه
versus U علیه
victim of an offence U مجنی علیه
third person of a transfer U محال علیه
losing party U محکوم علیه
defendants U مدعی علیه
lady ship U سرکار علیه
out of court U محکوم علیه
respondent U مدعی علیه
judgement debtor U محکوم علیه
respondent U مستانف علیه
respondents U مدعی علیه
beneficiaries U موقوف علیه
respondents U مستانف علیه
pupil U مولی علیه
pupils U مولی علیه
beneficiary U موقوف علیه
assignee U محال علیه
defendant U مدعی علیه
appellee U مستانف علیه
object of protest U معترض علیه
wards U مولی علیه
ward U مولی علیه
denominators U مقسوم علیه
denominator U مقسوم علیه
divtsor U مقسوم علیه
beneficiary of an endowment U موقوف علیه
divisor U مقسوم علیه
party against whom a protest is made U معترض علیه
recognizor U محکوم علیه
drawee U محال علیه
pro and con U دلائل له و علیه
presentee U معروض علیه
person placed under guardianship U مولی علیه
peace be upon him U علیه السلام
cross action U علیه وی اقامه کند
common d. U مقسوم علیه مشترک
offences against persons U جرائم بر علیه اشخاص
divisor U مقسوم علیه [ریاضی]
action in personam U دعوی بر علیه شخص
biological defense U پدافند بر علیه تک میکربی
self defeating U علیه منظور خود
self-defeating U علیه منظور خود
offences against property U جرائم بر علیه اموال
non fatal offences against the person U جرائم بر علیه ابدان
lese majesty U خیانت علیه حکومت
lese majeste U خیانت علیه حکومت
public mischief U جرم علیه جامعه
to proceed against a person U اقدام بر علیه کسی زدن
proceed against someone علیه کسی دادخواهی کردن
offences against public morals U جرائم بر علیه اخلاق عمومی
offence against public order U جرائم بر علیه نظم عمومی
offences against public dencency U جرائم بر علیه عفت عمومی
counter fire U اتش ضد اتشباربر علیه دشمن
to safeguard [against] U تامین کردن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against] U امن نگهداشتن [علیه] [در برابر]
demurring U در CL حالتی است که مدعی علیه
to safeguard [against] U حفظ کردن [علیه] [در برابر]
demurs U در CL حالتی است که مدعی علیه
to safeguard [against] U نگهداری کردن [علیه] [در برابر]
demurred U در CL حالتی است که مدعی علیه
demur U در CL حالتی است که مدعی علیه
To take field against somebody . U بر علیه کسی وارد شدن
respondent U پژوهش خواه مستانف علیه
respondents U پژوهش خواه مستانف علیه
action in rem U دعوی بر علیه عین مال
common factor U مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
common divisor U مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
declaims U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
bring an action against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring a suit against a person U اقامه دعوی علیه کسی کردن
libellee U مدعی علیه شخص مورد افترا
declaim U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
lodge a complaint against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
indicted U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
libelee U مدعی علیه شخص مورد افترا
lay an information against someone U بر علیه کسی اعلام جرم کردن
summary judgment U حکمی که علیه ضامن صادر میشود
chemical defense U پدافند بر علیه مواد شیمیایی سمی
indicting U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicts U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indict U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
lese majeste U خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
lese majesty U خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
impregnated U پارچه تلقیح شده بر علیه اثر موادشیمیایی
nemo agit in seipsum U هیچ کس نمیتواند علیه خوداقامه دعوی کند
bench warrant U حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
greatest common divisor [gcd] U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
whispering campaign U انتشار مرتب شایعات علیه رجال و کاندیداها
greatest common divisor U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
greatest common factor [GCF] U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
highest common factor [HCF] U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
take a stand on something <idiom> U فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
plene administravit U دفاع امین یا مدیر ترکه درمقابل دعاوی مطروحه علیه متوفی
remainder U عدد معادل مقسوم منهای حاصل ضرب خارج قسمت ومقسوم علیه
verba chartarum fortius accipiuntur U proferentem contra الفاظ اسناد بیشتر علیه امضاکننده ان قابل تعبیر است
foes U مخالف
conversing U مخالف
contradictive U مخالف
contrariant U مخالف
opponents U مخالف
dissenting U مخالف
controvertist U مخالف
at d. U مخالف
foe U مخالف
converses U مخالف
conversed U مخالف
contra U مخالف
at outs U مخالف
repugnant U مخالف
antipodal U مخالف
against U مخالف
anie U مخالف
oppugnant U مخالف
alien U مخالف
aliens U مخالف
converse U مخالف
by the ears U مخالف
dissident U مخالف
dissidents U مخالف
hostile U مخالف
with U مخالف
contradictions U مخالف
contradiction U مخالف
contrary to U مخالف
opponent U مخالف
contrary U مخالف
dissidence U مخالف
gainst U مخالف
oppositionist U ضد مخالف
antagonist U مخالف
irreconcilable U مخالف
gainsayer U مخالف
non content U مخالف
adversaries U مخالف
contradictory U مخالف
opposit U مخالف
resistent U مخالف
antagonists U مخالف
unfavorable U مخالف
conflicting U مخالف
inadvisable U مخالف
adversary U مخالف
gyaku U مخالف
averse U مخالف
adverse U مخالف
oppositive U مخالف
oppugner U مخالف
out of keeping U مخالف
running down case U دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
receiver U ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receivers U ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
contrary to the law U مخالف قانون
antimonaechical U مخالف سلطنت
against the current <adv.> U مخالف جریان
upstream <adj.> <adv.> U مخالف جریان
standpat U مخالف تغییر
oppositely U بطور مخالف
anti parallel feeding U تغذیه مخالف
reluctate U مخالف کردن
bucking voltage U ولتاژ مخالف
against the stream <adv.> U مخالف جریان
antipapal U مخالف پاپ
vetoing U رای مخالف
overthwart U بطور مخالف
overthwart U بالحن مخالف
obscurantist U مخالف اصلاحات
antitrust U مخالف تشکیل
reluctancy U بیزاری مخالف
in the opposite direction. U در جهت مخالف
antislavery U مخالف بردگی
the a party U طرف مخالف
to be in the opposition U مخالف بودن
take a dim view of <idiom> U مخالف بودن
at odds <idiom> U مخالف بودن
The opposition parties . U احزاب مخالف
In the opposite direction . U درجهت مخالف
dissenting opinion U نظر مخالف
counter ion U یون مخالف
countersuggestion U تلقین مخالف
dissentient U مخالف معاند
disaccord U مخالف کردن
defier U مخالف کننده
counterview U عقیده مخالف
divert action U عملیات مخالف
contraposition U مفهوم مخالف
windbound U باد مخالف
Recent search history Forum search
2In someone bad (or good) books.
1meaning of taking law
2In the Introduction to this book the speed of modern computers was cited as countering the need for some of the early work that was done to make best use of the woefully slow and memory-deficient comp
0عشق تنها چیزی هست که اگر واقعی شو بدست بیاری
1مخالف upset
1مخالف upset
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com